وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

لطایفی از عبید زاکانی

* از بهر روز عید ، سلطان محمود خلعت هر کسی تعیین می کرد . چون به طلخک رسید ، فرمود تا پالانی بیارید و بدو دهید . چنان کردند . چون مردم خلعت پوشیدند ، طلخک آن پالان بر دوش گرفت و به مجلس سلطان آمد . گفت : عنایت سلطان در حق من بنده از اینجا معلوم کنید که شما همه را خلعت از خزانه فرمود دادن و جامه ی خاص از تن خود برکند و در من پوشانید . 

 

* جُحی گوسفند مردم می دزدید و گوشتش صدقه می کرد . از او پرسیدند که این چه معنی دارد ؟ گفت : ثواب صدقه با گناه دزدی برابر گردد و در میانه پیه و دنبه اش اضافی باشد . 

 

* جُحی در کودکی چند روز شاگرد خیاطی بود . روزی استادش کاسه ای عسل به دکان برد ؛ خواست که به کاری رود . جحی را گفت : در این کاسه ، زهر است ؛ زنهار تا نخوری که هلاک شوی . گفت : من با آن چه کار دارم . چون استاد برفت ، جحی وصله ی جامه به صرّاف داد و تکه نانی اضافی گرفت و با آن تمام عسل بخورد . استاد بازآمد . وصله می طلبید . جحی گفت : مرا مزن تا راست بگویم . در حالی که من غافل شدم ، دزد وصله بربود . من ترسیدم که بیایی و مرا بزنی . گفتم آن  زهر را بخورم تا تو بیایی من مرده باشم . آن زهر که در کاسه بود ، تمام بخوردم و هنوز زنده ام . باقی تو دانی .


نظرات 1 + ارسال نظر
رویا پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 01:48 http://www.ghalameavval.com

سلام وبلاگ قشنگی دارید خوشحال میشیم تبادل لینک داشته باشیم
میتوانید لینک خودتون رو به آسانی و رایگان در لینکدونی سایت دارالترجمه رسمی قلم اول ثبت کنید.
در صورت تمایل برای تبادل لینک به پورتال تبادل لینک به آدرس زیر مراجعه کنید.
http://www.ghalameavval.com/links

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد