وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

رهی معیری

تو را خبر زدل بیقرار باید و نیست

غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

 

اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم

فغان که در کف من اختیار باید و نیست

 

چو شام غم،دل اندوهگین نباید و هست

چو صبحدم،نفسم بی غبار باید و نیست

 

مرا ز باده ی نوشین،نمیگشاید دل

که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

 

درون آتش از آنم که آتشین گل من

مرا چو پاره ی دل در کنار باید و نیست

 

به سرد مهری باد خزان نباید و هست

به فیض بخشی ابر بهار باید و نیست

 

چگونه لاف محبت زنی ؟که از غم عشق

تورا چو لاله دلی داغدار باید و نیست

 

کجا به صحبت پاکان رسی؟ که دیده ی تو

به سان شبنم گل ، اشکبار باید و نیست

 

رهی! به شام جدایی چه طاقتیست مرا؟

که روز وصل،دلم را قرار باید ونیست

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد