وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

عرفان اسلامی و بی توجهی به دنیا !!

* یکی از مظاهر درخشان تعلیمات ادب و فرهنگ عرفانی ایران ، مبارزه با بلند پروازی های نفس نافرمان و زیادت خواهی ها و افزون طلبی های سرشت آدمی است که به دلفریبی های زندگانی این جهان مادی فریفته نگردد و بداند که به قول حافظ « این عجوزه عروس هزار داماد است . » ( شرح بر مقامات اربعین ، دکتر دامادی ، ص 37 )

* حکیم سنایی در قطعه ای در مورد جهان می گوید :

این جهان بر مثال مرداری است

کرکسان گرد او هزار هزار

این مر آن را همی زند مِخلَب  ( مخلب یعنی چنگال )

آن مر این را همی زند منقار

آخِرُالامر برپَرَند همه

وز همه بازمانَد این مُردار

* « مجیرالدین بیلقانی » شاعر قرن ششم هجری در ضمن قصیده ای می گوید :

بساز حجره ی وحدت درین مضیق خراب

که روی صبح سلامت بماند زیر نقاب

بر آشیان جهان ، خوشدلی مجوی که کس

نیافت شهپر عنقا در آشیان غُراب

تو را به دست تو سَر می بُرَد زمانه از آنک

عقاب را نتوان خَست جز به پرّ عقاب

* و شعری منسوب به « ابوالفرج رونی » :

فلک دون نواز ، یک چشم است

وان یکی هم میان سر دارد

گاه دستی فرو بَرَد به زمین

تا خری از میانه بردارد

دُم هر خر که آمدش در دست

چون عزیزانش معتبر دارد

بَرَدَش تا به پیش دیده ی خویش

چون ببیند که شکل خر دارد

زَنَدَش بر زمین که خُرد شود

خرِ دیگر به جاش بردارد

* و « عطار » سروده است :

دل بُگسل از جهان که جهان پایدار نیست

واثق مشو به او که به عهد استوار نیست

ورگویدت جهان که به عهدت وفا کنم

مشنو حدیث او که به قول استوار نیست

* نجم الدین رازی گوید :

هست دنیا و دولتش چو سراب

درفریبد ولیک ندهد آب

بس که آورد چرخ ، شاه و وزیر

ملکشان داد و گنج و تاج و سریر

خون درویشکان مکیدندی

مغز بیچارگان کشیدندی

ناگهان تندباد قهر وزید

وز سر تختشان به تخته کشید

* و حافظ نیز در جای جای دیوان به این موضوع اشاره دارد :

+ جمیله ای است عروس جهان ولی هُش دار

   که این مخدّره در عقد کس نمی آید


+ طُرّه ی شاهد دنیا همه بند است و فریب

   عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع


+ بر مِهر چرخ و شیوه ی او اعتماد نیست

   ای وای بر کسی که شد ایمِن ز مَکر وی


+ سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن

   ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی


+ جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد

   زنهار دل مبند در اسباب دنیوی


+ جهان پیر رعنا را ترحّم در جِبلّت نیست

   ز عشق او چه می جویی ، در او همّت چه می بندی ؟


+ نقد عمرت ببرد غُصّه ی دنیا به گزاف

   گر شب و روز در این قِصّه ی مشکل باشی


+ چشم آسایش که دارد از سپهر تیز رو

   ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی


+ به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می

   علاج کی کُنَمَت ؟ « آخرُ الدّواءُ الکَی »

   زمانه هیچ نبخشد که باز نستاند

   مجو ز سفله مروّت که شیئه ی لاشی

   نوشته اند بر ایوان جنه المأوی

   که هر که عشوه ی دنیا خرید وای به وی

 ( شرح بر مقامات اربعین ، دکتر دامادی ، ص 26-28 )