وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

غزل « هنوز » از مرحوم « سیمین بهبهانی »

رفتم امّا دل من مانده بر ِ دوست هنوز

می برم جسمی و ، جان در گرو اوست هنوز


هرچه او خواست ، همان خواست دلم بی کم و کاست

گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز


گرچه با دوری ِ او زندگیم نیست ولی

یاد او می دَمَدَم جان به رگ و پوست هنوز


بر سر و سینه ی من بوسه ی گرمش گل کرد

جان ِ حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز


رشته ی مهر و وفا شُکر که از دست نرفت

بر سر و شانه ی من تاری از آن موست هنوز


بکَشَد یا بکُشَد ، هرچه کند دَم نزنم

مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز


هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی

طبع من لاله ی صحرایی ِ خودروست هنوز


با همه زخم که «‌سیمین » به دل از او دارد

می کشد نعره که آرام ِ دلم اوست هنوز ...