وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

شاد بودن بهانه ای برای خوشبختی !!!

همیشه در زندگی تان همزمان دلایلی برای شادی و دلایلی برای ناراحتی وجود دارد .

خوشبختی شما بستگی به این دارد که به نعمت هایتان فکر کنید تا مشکلات و کمبودهای زندگیتان .

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را              ( حافظ )

یکی از مهمترین جلوه های سعادت و نیکبختی ،داشتن دوست است که در ادبیات به آن محبوب یا معشوق می گوییم . دوست واقعی در واقع همان نعمتی است که سرمنشأ شادی و مستی در وجود انسان است و خوشبختی انسان را به همراه دارد :

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود         ( حافظ )


مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق

گرت مدام میسر شود زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق           ( حافظ )


بیاموزمت کیمیای سعادت

ز همصحبت بد جدایی جدایی           ( حافظ )

     

صورت و ظرایف هنری در شعر حافظ ( 2 )

تفاوت  ایهام  در شعر حافظ با دیگر شاعران این است که لایه های معانی در شعر حافظ پیچیده تر و دیریاب ترند .

مثلاً در بیت زیر از سعدی واژه ی « مشتری » و « بها » ایهام دارد که به راحتی معانی آن قابل دریافت است :

   * مشتری را بهای روی تو نیست 

      من بدین مفلسی خریدارت 

   ( مشتری : 1- خریدار  2- سیاره ی مشتری یا برجیس ) ( بها : 1- ارزش و قیمت   2- روشنی و درخشندگی )

  معنی اول : هیچ خریداری نمی تواند قیمت روی تو را بپردازد ....

  معنی دوم : سیاره ی مشتری روشنی روی تو را ندارد ....

***

حال ، به نمونه یی از ایهام در شعر حافظ توجه کنید :

   * سواد نامه ی موی سیاه چون طی شد

     بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود

این بیت در غزلی آمده است که موضوع آن کار و بار و دلدادگی و عشق است و جفا و ناز و تکبر معشوق ؛ و پس از سه بیت که حکایت از رفتار معشوق با عاشق دارد ، به این نتیجه می رسد که :

طریق عشق پر آشوب و آفت است ای دل / بیفتد آن که در این راه با شتاب رود

با اینهمه در بیت بعد تأکید می شود که گدایی در جانان با همه ناز و عتاب معشوق  و فتنه ی عشق بر سلطنت ترجیح دارد و سایه ی در جانان از آفتاب سلطنت برتر است :

گدایی در جانان به سلطنت مفروش / کسی ز سایه ی این در به آفتاب رود ؟

بعد از این بیت ، در بعضی از نسخه ها از جمله حافظ به تصحیح خانلری بیت زیر آمده است :

دلا چو پیر شدی حسن و نازکی مفروش / که این معامله در عالم شباب رود

با صحبت از پیری و جوانی در این بیت ، به بیت مورد نظر یعنی بیت زیر می رسیم :

   ( سواد نامه ی موی سیاه چون طی شد /   بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود )

مضمون این بیت آن است که :

(‌ چون دور جوانی سپری شد و ایام پیری فرا رسید دیگر جوانی قابل بازگشت نیست . )


 در نگاه ظاهری ، نوشتن نامه ی سیاه یا چرکنویس (‌سواد ) با کلماتی مانند « طی شدن » ( در هم پیچیده شدن ) ، بیاض ( پاکنویس ،‌نامه ی سفید ) تناسب معنایی دارد ولی در این بیت موی سیاه ( مجازاً جوانی ) به خاطر سیاهی به « سواد » تشبیه شده است و « طی شدن » هم به معنی « سپری شدن » می باشد . همچنین « بیاض » مجازاً موی سفید و پیری است . « انتخاب » هم می تواند به معنی « از ریشه درآوردن است .

بنابراین معنی بیت همانگونه که در بالا اشاره شد ، اینگونه می شود :

   ( وقتی موی سیاه و دوران جوانی همانند نامه ای سیاه در هم پیچیده شد و به پایان رسید ، از موی سفید و پیری دیگر چیزی کاسته نمی شود حتی اگر بارها از ریشه درآورده شود .)


( برگرفته از کتاب « گمشده ی لب دریا » ، دکتر تقی پورنامداریان  )