وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

در کارهایمان صداقت داشته باشیم !! ( به نقل از سید مهدی زمانی ؛ 201 ؛ دبیرستان ناصری منش )

خاطره بسیار جالب توسط یک دانشجوی پزشکی :
زمانی که ما دانشجوی پزشکی بودیم در بخش قلب ، استادی داشتیم که از بهترین استادان ما بود . او در هر فرصتی که بدست می آورد ،سعی می کرد نکته جدیدی به ما بیاموزد و دانسته های خود را در بهترین شکل ممکن به ما منتقل می کرد . او در فرصتهای مناسب ، ما را در بوته تجربه و عمل قرار می داد .

در اولین روزهای بخش ، ما را به بالین یک مرد جوان که تازه بستری شده بود ، برد . بعد از سلام و ادای احترام ، به او گفت : اگر اجازه می دهید این همکاران من نیز قلب شما را معاینه کنند . مرد جوان نیز پذیرفت . سپس رو به ما که ترکیبی از کارآموز و کارورز بودیم ، کرد و گفت : هر یک از شما صدای قلب این بیمار را به دقت گوش کنید و هر چه می شنوید روی تکه کاغذی یادداشت کنید و به من بدهید . نظر استاد از اینکه این شیوه را بکار می برد این بود که اگر کسی از ما تشخیص اش نادرست بود از دیگری خجالت نکشد .

هر یک از ما به نوبت ، قلب بیمار رامعاینه کردیم و نظر خود را بر روی کاغذی نوشته ، به استاد دادیم .

همه مایل بودیم بدانیم که آیا تشخیصمان درست بوده یا خیر؟ استاد نوشته های ما را تک تک مشاهده و قرائت کرد . جوابها متنوع بودند . یکی به افزایش ضربان قلب اشاره کرده بود ، یکی به نامنظمی ریتم آن ، یکی نوشته بود : ضربانات طبیعی هستند ، یکی ریتم گالوپ را ضعیف شنیده بود ، یکی اظهار کرده بود که بیمار چاق است و صداهای مبهم شنیده میشوند و یکی به وجود صدای اضافی در یکی از کانونها اشاره کرده بود .

استاد چند لحظه ای سکوت کرد و به ما می نگریست ، منتظر بودیم تا یکی از آن نوشته ها را که صحیح تر بوده معرفی نماید . اما با کمال تعجب استاد گفت : متاسفانه همه اینها غلط است و در حالیکه تنها کاغذ باقیمانده دردست راستش را تکان می داد ، ادامه داد : تنها کاغذی که می تواند به حقیقت نزدیک باشد ، این کاغذ است که نویسنده ی آن بدون شک انسانی صادق است که می تواند در آینده پزشکی حاذق شود .

نوشته او را می خوانم ، خودتان قضاوت کنید .


همه سر پا گوش بودیم تا استاد آن نوشته صحیح را بخواند .

ایشان گفت : در این کاغذ نوشته متاسفانه به علت کم تجربگی قادر به شنیدن صدایی نیستم .

استاد در حالیکه به چشمان متعجب ما می نگریست ، ادامه داد : من نمی دانم در حالیکه این بیمار دکستروکاردی دارد  و قلبش در طرف راست قرار گرفته ، شما چگونه این همه صداهای متنوع را در طرف چپ سینه او شنیده اید؟

بچه های خوب من ،از همین حالا که دانشجو هستید بدانید که تشخیص ندادن عیب نیست ولی تشخیص غلط گذاشتن بر مبنای یک معاینه غلط ، عیب بزرگی محسوب میشود و می تواند برای بیمار خطرناک باشد .

در پزشکی دقت ، صداقت ، حوصله و تجربه حرف اول را می زند .

سعی کنید با بی دقتی برای بیمار خود ، تشخیص نادرستی ندهید و یا برای او تصمیمی ناثواب نگیرید .

در هر موردی تشخیص منصفانه باید داشته باشیم در این صورت قضاوت کمتری خواهیم داشت ؛

پس مطلب فوق یک درس انسانی است نه فقط پزشکی .

بیاییم انصاف را بیاموزیم تا انسانیت را در زندگی جاری کنیم .

نظرات 5 + ارسال نظر

محمد رضا اردلانی کلاس201
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی

دلم می پاشد از هم، بس که زیبا می شوی گاهی



حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است

که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی



به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را

ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی



دلت پاک است اما با تمام سادگی هایت

به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی



تو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست

تو هم مانند آدم زود اغوا می شوی گاهی.

سلام آقای پور خلیلی وبلاگ شما خیلی خوب است ومطلبهای خیلی زیبایی گذاشتی

شعرت طنز نیست . مورد تایید نیست . ( عقیل پورخلیلی )

احمد رضا گودرزی پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 18:21

احمدرضاگودرزی کلاس 901
آداب سفر
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم با گروهى به مسافرت رفته بودند، در بین سفر فرمودند تا گوسفندى را ذبح کرده از آن غذا تهیه کنند.
یکى از آنها گفت : من ذبح کردن گوسفند را به عهده مى گیرم .
دیگرى گفت : پوست کندن آن را من انجام مى دهم .
سومى قطعه قطعه کردن او را پذیرفت .
و چهارمى پختن و آماده کردن آن را به عهده گرفت .
حضرت فرمودند: من هم هیزم جمع مى کنم .
عرض کردند: یا رسول الله ! این کار را نیز ما انجام مى دهیم .
حضرت فرمودند: مى دانم که شما مى توانید این کار را انجام دهید ولى خداوند از کسى که با رفقاى خویش همسفر بوده و براى خود امتیازى قایل شود، راضى نیست . سپس حضرت برخاست و به جمع آورى هیزم پرداخت.
(آرى این است اخلاق کریمه .)

امیر خانی نژاد 204 دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 17:13

واقعا عالی بود

mohammad gholizade شنبه 18 مهر 1394 ساعت 20:53

عالی بود واقعا ممنونم
من تاحالا قضاوت نمیکردم و با این پستی که خوندم دیگه میخوام کلمه قضاوت رو از کل ذهنم پاک کنم
واقعا ممنون

سید فرشاد رضوی جمعه 17 مهر 1394 ساعت 14:33

روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ...

پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :

شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...

استادمان نیز یکی بود ، حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟

و من چرا مثل تو نشدم ؟؟ ...

بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...



" به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست " ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد