وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

رعایت ادب و شکر گزاری در محضر الهی و زیان های ناسپاسی در نعمت های الهی !!

« ادب » در اصطلاح عارفان مجموعه ای از خصلت ها و احساسات و رفتاری است که نتیجه ی فرهنگ روحانی و معنوی است .

مولانا در ادامه ی داستان « حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک » انسان بی ادب را محروم از لطف حق می داند و اینکه انسان بی ادب نه تنها خود بلکه تمام جهان را در آتش فتنه ی خود می سوزاند .

از خدا جوییم توفیق ادب

بی ادب محروم گشت از لطف رب

بی ادب تنها نه خود را داشت بد

بلکه آتش در همه آفاق زد

در ادامه ، مولوی به داستان بی ادبی و ناسپاسی قوم موسی می پردازد . آنجا که خداوند برای این قوم ، مائده ی آسمانی ( منّ و سلوی ) می فرستد ولی آنها بهانه آوردند که : پس سیر و عدسش کو ؟ خداوند در قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد :

 * ( و ابر را بر شما ( بنی اسرائیل ) سایه افکندیم و منّ و سلوی را برای شما روزی کردیم و گفتیم که از رزق پاکیزه ای که به شما بخشیده ایم ،‌ بخورید . و آنان نه بر ما که بر خود ستم کردند . ) ( بقره . 57 )

* ( و یاد آرید زمانی را که گفتید :‌ ای موسی ! هرگز ما بر یک طعام نسازیم . پروردگار خویش را بخوان تا از آنچه زمین رویاند ، سبزی و خیار و گندم و عدس و پیاز برای ما برون آرد ... ) (‌بقره . 61 )

به همین خاطر نان و نعمت آسمانی به خاطر بی ادبی و ناسپاسی شان از آنها قطع شد.

مائده از آسمان در می رسید

بی صُداع و بی فروخت و بی خرید

در میان قوم موسی چند کس

بی ادب گفتند : کو سیر و عدس ؟

منقطع شد نان و خوان آسمان

ماند رنج زرع و بیل و داسِمان

بدگمانی و حرص و طمع در برابر نعمت های الهی ، کفر و ناسپاسی به حساب می آید و در ِ رحمت و عنایت الهی را بر بندگان می بندد .

بدگمانی کردن و حرص آوری

کفر باشد پیش خوان مهتری

زان گدارویان ِ نادیده ز آز

آن در ِ رحمت بر ایشان شد فراز   (‌فراز شدن : بسته شدن )

« زکات ندادن » و « زنا کردن » نیز نوعی ناسپاسی از نعمت های حق است و محرومیت و خشکسالی و غم و بیماری را به دنبال دارد :

ابر برناید پی منع زکات

وز زنا افتد وَبا اندر جِهات

هرچه بر تو آید از ظُلمات و غم  ( ظُلمات : جمع ِ ظلمت . تاریکی ها . سیاهی دل )

آن ز بی باکی و گستاخی است هم

« ادب » و سپاسگذاری به درگاه الهی است که آسمان پر نور است و فرشتگان معصوم و پاکند . و اگر خورشید گرفتار کسوف می شود ، به خاطر گستاخی در برابر نور است .

و اگر فرشته ی مقرّبی مانند عزازیل رانده ی درگاه حق می شود ، به خاطر گستاخی در برابر حق است که از مقام فرشتگی به درجه ی مردود شیطانی می رسد .

از ادب پرنور گشته است این فلک

وز ادب معصوم و پاک آمد مَلَک

بُد ز گُستاخی ، کُسوف آفتاب

شد عزازیلی ز جُرأت ، ردّ باب   ( جُرأت : گستاخی )


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد