« ادب » در اصطلاح عارفان مجموعه ای از خصلت ها و احساسات و رفتاری است که نتیجه ی فرهنگ روحانی و معنوی است .
مولانا در ادامه ی داستان « حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک » انسان بی ادب را محروم از لطف حق می داند و اینکه انسان بی ادب نه تنها خود بلکه تمام جهان را در آتش فتنه ی خود می سوزاند .
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم گشت از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
در ادامه ، مولوی به داستان بی ادبی و ناسپاسی قوم موسی می پردازد . آنجا که خداوند برای این قوم ، مائده ی آسمانی ( منّ و سلوی ) می فرستد ولی آنها بهانه آوردند که : پس سیر و عدسش کو ؟ خداوند در قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد :
* ( و ابر را بر شما ( بنی اسرائیل ) سایه افکندیم و منّ و سلوی را برای شما روزی کردیم و گفتیم که از رزق پاکیزه ای که به شما بخشیده ایم ، بخورید . و آنان نه بر ما که بر خود ستم کردند . ) ( بقره . 57 )
* ( و یاد آرید زمانی را که گفتید : ای موسی ! هرگز ما بر یک طعام نسازیم . پروردگار خویش را بخوان تا از آنچه زمین رویاند ، سبزی و خیار و گندم و عدس و پیاز برای ما برون آرد ... ) (بقره . 61 )
به همین خاطر نان و نعمت آسمانی به خاطر بی ادبی و ناسپاسی شان از آنها قطع شد.
مائده از آسمان در می رسید
بی صُداع و بی فروخت و بی خرید
در میان قوم موسی چند کس
بی ادب گفتند : کو سیر و عدس ؟
منقطع شد نان و خوان آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسِمان
بدگمانی و حرص و طمع در برابر نعمت های الهی ، کفر و ناسپاسی به حساب می آید و در ِ رحمت و عنایت الهی را بر بندگان می بندد .
بدگمانی کردن و حرص آوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گدارویان ِ نادیده ز آز
آن در ِ رحمت بر ایشان شد فراز (فراز شدن : بسته شدن )
« زکات ندادن » و « زنا کردن » نیز نوعی ناسپاسی از نعمت های حق است و محرومیت و خشکسالی و غم و بیماری را به دنبال دارد :
ابر برناید پی منع زکات
وز زنا افتد وَبا اندر جِهات
هرچه بر تو آید از ظُلمات و غم ( ظُلمات : جمع ِ ظلمت . تاریکی ها . سیاهی دل )
آن ز بی باکی و گستاخی است هم
« ادب » و سپاسگذاری به درگاه الهی است که آسمان پر نور است و فرشتگان معصوم و پاکند . و اگر خورشید گرفتار کسوف می شود ، به خاطر گستاخی در برابر نور است .
و اگر فرشته ی مقرّبی مانند عزازیل رانده ی درگاه حق می شود ، به خاطر گستاخی در برابر حق است که از مقام فرشتگی به درجه ی مردود شیطانی می رسد .
از ادب پرنور گشته است این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد مَلَک
بُد ز گُستاخی ، کُسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جُرأت ، ردّ باب ( جُرأت : گستاخی )