تفاوت ایهام در شعر حافظ با دیگر شاعران این است که لایه های معانی در شعر حافظ پیچیده تر و دیریاب ترند .
مثلاً در بیت زیر از سعدی واژه ی « مشتری » و « بها » ایهام دارد که به راحتی معانی آن قابل دریافت است :
* مشتری را بهای روی تو نیست
من بدین مفلسی خریدارت
( مشتری : 1- خریدار 2- سیاره ی مشتری یا برجیس ) ( بها : 1- ارزش و قیمت 2- روشنی و درخشندگی )
معنی اول : هیچ خریداری نمی تواند قیمت روی تو را بپردازد ....
معنی دوم : سیاره ی مشتری روشنی روی تو را ندارد ....
***
حال ، به نمونه یی از ایهام در شعر حافظ توجه کنید :
* سواد نامه ی موی سیاه چون طی شد
بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود
این بیت در غزلی آمده است که موضوع آن کار و بار و دلدادگی و عشق است و جفا و ناز و تکبر معشوق ؛ و پس از سه بیت که حکایت از رفتار معشوق با عاشق دارد ، به این نتیجه می رسد که :
طریق عشق پر آشوب و آفت است ای دل / بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
با اینهمه در بیت بعد تأکید می شود که گدایی در جانان با همه ناز و عتاب معشوق و فتنه ی عشق بر سلطنت ترجیح دارد و سایه ی در جانان از آفتاب سلطنت برتر است :
گدایی در جانان به سلطنت مفروش / کسی ز سایه ی این در به آفتاب رود ؟
بعد از این بیت ، در بعضی از نسخه ها از جمله حافظ به تصحیح خانلری بیت زیر آمده است :
دلا چو پیر شدی حسن و نازکی مفروش / که این معامله در عالم شباب رود
با صحبت از پیری و جوانی در این بیت ، به بیت مورد نظر یعنی بیت زیر می رسیم :
( سواد نامه ی موی سیاه چون طی شد / بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود )
مضمون این بیت آن است که :
( چون دور جوانی سپری شد و ایام پیری فرا رسید دیگر جوانی قابل بازگشت نیست . )
در نگاه ظاهری ، نوشتن نامه ی سیاه یا چرکنویس (سواد ) با کلماتی مانند « طی شدن » ( در هم پیچیده شدن ) ، بیاض ( پاکنویس ،نامه ی سفید ) تناسب معنایی دارد ولی در این بیت موی سیاه ( مجازاً جوانی ) به خاطر سیاهی به « سواد » تشبیه شده است و « طی شدن » هم به معنی « سپری شدن » می باشد . همچنین « بیاض » مجازاً موی سفید و پیری است . « انتخاب » هم می تواند به معنی « از ریشه درآوردن است .
بنابراین معنی بیت همانگونه که در بالا اشاره شد ، اینگونه می شود :
( وقتی موی سیاه و دوران جوانی همانند نامه ای سیاه در هم پیچیده شد و به پایان رسید ، از موی سفید و پیری دیگر چیزی کاسته نمی شود حتی اگر بارها از ریشه درآورده شود .)
( برگرفته از کتاب « گمشده ی لب دریا » ، دکتر تقی پورنامداریان )
سلام... بسیار وبلاگ مفیدی دارید.ممنون از حضورتون