وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

صورت و ظرایف هنری در شعر حافظ ( ایهام تناسب )

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه ی گل

نِخوَت باد دی و شوکت خار آخر شد

در این بیت واژه ی « باد » با دو معنی خود به ذهن انسان می آید : یکی معنی حقیقی آن یعنی « هوا » که مورد نظر شاعر است و دیگری معنی مجازی آن یعنی « غرور » که مورد نظر شاعر نیست ؛ فقط این معنی با واژه ی « نخوت » تناسب دارد .

واژه ی « شوکت » نیز ایهام تناسب دارد : یکی به معنی « شکوه و بزرگی » که مورد نظر بیت است و دیگری به معنی « خار » که مورد نظر نیست و فقط با واژه ی « خار » در بیت تناسب دارد .

***

شود غزاله ی خورشید صید لاغر من

گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی

واژه ی « غزاله » ایهام تناسب دارد :

1- آهو که مورد نظر بیت است .  

2 - آفتاب و خورشید که مورد نظر نیست و فقط با واژه ی « خورشید » تناسب دارد .

***

* در بیت زیر نیز این ارتباط معنایی بین غزاله و خورشید دیده می شود :

آن شاه تند حمله که خورشید شیر گیر

پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود

***

در بیت زیر کدام واژه ها می توانند ایهام داشته باشند ؟! خوب بنگرید :

به آفتاب نظر شیر آفتاب بگیر 

به ابروان دو تا قوس مشتری بشکن

« شیر آفتاب » می تواند اضافه ی تشبیهی باشد یعنی آفتاب همانند شیری تصوّر شده است . در ضمن « شیر » می تواند به معنی « برج اسد » نیز باشد ؛ همان جا که خانه ی مخصوص خورشید است .

همچنین « قوس » هم به معنی « کمان » و هم « یکی از برج های دوازده گانه » است که جایگاه مخصوص سیاره ی مشتری می باشد .

برگرفته شده با تلخیص : ( گمشده ی لب دریا ، دکتر تقی پورنامداریان ، 114 - 115 )



صورت و ظرایف هنری در شعر حافظ ( 2 )

تفاوت  ایهام  در شعر حافظ با دیگر شاعران این است که لایه های معانی در شعر حافظ پیچیده تر و دیریاب ترند .

مثلاً در بیت زیر از سعدی واژه ی « مشتری » و « بها » ایهام دارد که به راحتی معانی آن قابل دریافت است :

   * مشتری را بهای روی تو نیست 

      من بدین مفلسی خریدارت 

   ( مشتری : 1- خریدار  2- سیاره ی مشتری یا برجیس ) ( بها : 1- ارزش و قیمت   2- روشنی و درخشندگی )

  معنی اول : هیچ خریداری نمی تواند قیمت روی تو را بپردازد ....

  معنی دوم : سیاره ی مشتری روشنی روی تو را ندارد ....

***

حال ، به نمونه یی از ایهام در شعر حافظ توجه کنید :

   * سواد نامه ی موی سیاه چون طی شد

     بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود

این بیت در غزلی آمده است که موضوع آن کار و بار و دلدادگی و عشق است و جفا و ناز و تکبر معشوق ؛ و پس از سه بیت که حکایت از رفتار معشوق با عاشق دارد ، به این نتیجه می رسد که :

طریق عشق پر آشوب و آفت است ای دل / بیفتد آن که در این راه با شتاب رود

با اینهمه در بیت بعد تأکید می شود که گدایی در جانان با همه ناز و عتاب معشوق  و فتنه ی عشق بر سلطنت ترجیح دارد و سایه ی در جانان از آفتاب سلطنت برتر است :

گدایی در جانان به سلطنت مفروش / کسی ز سایه ی این در به آفتاب رود ؟

بعد از این بیت ، در بعضی از نسخه ها از جمله حافظ به تصحیح خانلری بیت زیر آمده است :

دلا چو پیر شدی حسن و نازکی مفروش / که این معامله در عالم شباب رود

با صحبت از پیری و جوانی در این بیت ، به بیت مورد نظر یعنی بیت زیر می رسیم :

   ( سواد نامه ی موی سیاه چون طی شد /   بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود )

مضمون این بیت آن است که :

(‌ چون دور جوانی سپری شد و ایام پیری فرا رسید دیگر جوانی قابل بازگشت نیست . )


 در نگاه ظاهری ، نوشتن نامه ی سیاه یا چرکنویس (‌سواد ) با کلماتی مانند « طی شدن » ( در هم پیچیده شدن ) ، بیاض ( پاکنویس ،‌نامه ی سفید ) تناسب معنایی دارد ولی در این بیت موی سیاه ( مجازاً جوانی ) به خاطر سیاهی به « سواد » تشبیه شده است و « طی شدن » هم به معنی « سپری شدن » می باشد . همچنین « بیاض » مجازاً موی سفید و پیری است . « انتخاب » هم می تواند به معنی « از ریشه درآوردن است .

بنابراین معنی بیت همانگونه که در بالا اشاره شد ، اینگونه می شود :

   ( وقتی موی سیاه و دوران جوانی همانند نامه ای سیاه در هم پیچیده شد و به پایان رسید ، از موی سفید و پیری دیگر چیزی کاسته نمی شود حتی اگر بارها از ریشه درآورده شود .)


( برگرفته از کتاب « گمشده ی لب دریا » ، دکتر تقی پورنامداریان  )

صورت و ظرایف هنری در شعر حافظ

 ( چند نمونه ایهام معنایی در واژه ی « تاب » )


« گذشته از ظرایف موسیقیایی ، یکی دیگر از برجسته ترین خصوصیات شعر حافظ ، چند جانبی بودن منشور کلمات در شعر اوست ... کمتر کلمه ای در دیوان حافظ می توان یافت که استعداد و ظرفیت ابهام و ایهام آفرینی معنایی داشته باشد و حافظ از آن استفاده نکرده باشد . »


* به بوی نافه ای کاخر صبا زان طرّه بگشاید

  ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها

( کلمه ی « تاب » در معنی چین و شکن با « جعد » و در معنی غم و اندوه با عبارت کنایی « خون در دل افتادن » تناسب معنایی دارد .  )


* بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

  که تاب من به جهان طرّه ی فلانی داد

* تاب بنفشه می دهد طرّه مشکسای تو

  پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو

( « تاب دادن » علوه بر معانی مذکور در دو بیت بالا به معنی « شرمنده کردن » است . )


* چو دست در سر زلفش زنم به تاب رود

  ور آشتی طلبم با سر عتاب رود

( « به تاب رفتن » در این بیت علاوه بر معنی « حلقه حلقه شدن » به معنی « خشمگین شدن » است . )


* ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم

  تو سیاه کم بهار بین که چه در دماغ دارد

( « تاب » در این بیت هم به معنی خشم است . )


* می صوفی افکن کجا می فروشند

  که در تابم از دست زهد ریایی

( « تاب » به معنی « غم و اندوه و درد و رنج و عذاب » است . همچنین معنی « خشم » نیز دارد . )

( یک ایهام معنایی در عبارت « می صوفی افکن » دیده می شود :

   1- مئی که حتی صوفی را از پای در می آورد ؛ در اینجا « تاب » به معنی درد و رنج و اندوه است .

   2- مئی که هر کس بنوشد صوفی را می افکند ؛ با توجه به این برداشت «‌ تاب » معنی خشم خواهد داشت . )  


* از همچو تو دلداری دل برنکنم آری

  چون تاب کشم باری زان زلف بتاب اولی

( « تاب کشیدن » به معنی تحمل رنج و عذاب و اندوه است . البته معنی تاب را کشیدن و صاف شدن مو و از پیچ و تاب در آمدن آن نیز به ذهن می آید . )


* واژه ی « تاب » در بیت های زیر به معنی « گرمی و حرارت » است :

   + در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود

      می ده که عمر در سر سودای خام رفت

   + ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

      بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم


* « تاب » در بیت زیر می تواند به معنای مختلفی مانند « شرم . خشم . تب . رنج و عذاب و اندوه » در نظر گرفته شود :

   + آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

      باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد

( « غالیه » از انواع عطریات بوده است که از ترکیب چند عطر مثل مشک و عنبر فراهم می آورده اند و خوش بو و سیاه رنگ است و زنان زلف را با آن آغشته می کردند . « سنبل » هم استعاره از زلف و موی معشوق است .

غالیه از زلف یار شرمنده است چون رنگ و بویش در برابر رنگ و بوی زلف یار نمودی ندارد و اسباب شرمندگی اوست .

خشمگین است ؛ چون رنگ و بوی زلف یار او را از جلوه و رونق انداخته است .

گرم و تبدار است ؛ چون آتش حسد او را برافروخته است .

در رنج و عذاب و انوه است ؛ چون قدر و ارزش خود را در مقابل زلف معشوق بی مقدار و ناچیز می بیند . )


( گمشده ی لب دریا ، دکتر تقی پورنامداریان ، صص 104 - 108 )