وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

وبلاگ ادبستان ؛عقیل پورخلیلی

در حق من هرکه خواهد هر چه گوید گو بگوی / من نخواهم داشت دست از دامن دلدار خویش

حکایتی از گلستان سعدی !!

یکی را  از وزرا پسری کودن بود . پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مر این را تربیتی میکن ، مگر عاقل شود . روزگاری تعلیم کردش و مؤثّر نبود . پیش پدرش کس فرستاد که این ، عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد  .

چون بُوَد اصل گوهری قابل     

تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد     

آهنی را که بدگهر باشد

سگ به دریای هفتگانه مشوی     

که چو تر شد ، پلیدتر باشد

خر عیسی گرش به مکّه برند     

چون بیاید هنوز خر باشد


( این حکایت بیان کننده ی این نکته است که هر کسی قابلیت دانا شدن و به دست آوردند هنر و دانش را ندارد ؛ همانطوری که خداوند هم به پیامبر گوشزد می کند که بعضی انسان ها کر و کور و نابینا اند و تلاش زیاد برای هدایت آنها تأثیری ندارد .

این حکایت سعدی من را به این نکته رهنمون می کند که گاهی در کلاس درس هم دانش آموزانی پیدا می شوند که صلاحیت و قابلیت یادگیری و عالم شدن را ندارند در حالی که بعضی از همکاران محترم به هر قیمتی که شده آنها را حتی بر دوش می گیرند تا به نمره ی قبولی برسانند و این منطقی نیست . )