یکی را از وزرا پسری کودن بود . پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مر این را تربیتی میکن ، مگر عاقل شود . روزگاری تعلیم کردش و مؤثّر نبود . پیش پدرش کس فرستاد که این ، عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد .
چون بُوَد اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفتگانه مشوی
که چو تر شد ، پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکّه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
( این حکایت بیان کننده ی این نکته است که هر کسی قابلیت دانا شدن و به دست آوردند هنر و دانش را ندارد ؛ همانطوری که خداوند هم به پیامبر گوشزد می کند که بعضی انسان ها کر و کور و نابینا اند و تلاش زیاد برای هدایت آنها تأثیری ندارد .
این حکایت سعدی من را به این نکته رهنمون می کند که گاهی در کلاس درس هم دانش آموزانی پیدا می شوند که صلاحیت و قابلیت یادگیری و عالم شدن را ندارند در حالی که بعضی از همکاران محترم به هر قیمتی که شده آنها را حتی بر دوش می گیرند تا به نمره ی قبولی برسانند و این منطقی نیست . )